مهرساممهرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه سن داره

زندگی یعنی ........

مثبت شدن جواب ازمایش

سلام عزیز دلم  فداتشم که اصلا اذیت نمیکنی مامانتو امروز میخوام ادامه ی روزی رو بگم که بی بی چک گذاشتم و قرار شد عصر بریم ازمایش تا خیالمون از اومدنت راحت بشه باباجون از سر کار اومد ناهار خوردیم رفت استراحت کنه .....منم زنگ زدم ازمایشگاه و وقت گرفتم ساعت 5 بابایی رو بیدار کردم تا بریم خیلی استرس داشتم ته دلم نگران بودم ساعت 5.30 ازمایشو دادم گفت 1 ساعت دیگه حاضر تموم این یه ساعتو دعا میکردم که مثبت باشه با بابا رفتیم دور بزنیم تا جواب حاضر بشه و زودی برگشتیم من نتونستم برم جوابو بگیرم به بابا رضا گفتم خودت برو رفت وقتی داشت به ماشین نزدیک میشد میخواستم بیهوش بشم .نشست تو ماشین خوشحال بود اگه عدد بتا بالاتر از 25 میبود جواب م...
16 بهمن 1392

اولین عکس فرشته ی ما .....

سلام عشق مامان بعد از این که جواب ازمایشم مثبت شد وقت دکتر گرفتم. اونم برام نوشت که 2 هفته بعدش برم سونو گرافی و برای اولین بار ببینمت و صدای قلبتو بشنوم  این 2 هفته هر لحظه بانگرانی گذشت ولی اون روز اروم بودم انگار میدونستم همه چی خوبه .28 دی بود روز سونوگرافی ... وقتی دکتر داشت صفحه ی مانیتور و نگاه میکرد یکم ترسیدم ولی یهو گفت امبریوی زنده ...با اینکه چیزی نمیفهمیدم ولی تا کلمه ی زندرو شنیدم خندیدم و خدارو شکر کردم یهو دکتر گفت گوش کن و صدای قلبتو گذاشت خیلی قشنگ بودتعداد ضربان قلبت 138 تا بود فداتشم من... سریع از اتاق اومدم بیرون و بابا جونت پرسید چی شد ؟وقتی منو این شکلی دید خوشحال شد و سریع برگه ی سونو رو گرفت و ...
16 بهمن 1392

هر لحظه به فکرتم ........

سلام عشق مامان و بابا وای ی ی عزیز دلم نمیدونی چقدر بهت فکر میکنم این روزا ... چقدر بی تابم بدونم دخملی یا پسر کاکل زری هر چی که هستی نبض زندگیه منو باباجونتی راستی مامانی پس فردا تولدمه .هرسال همیشه تو فکر روز تولدم بودم ولی امسال زیاد برام مهم نیست چون تورو دارم و ازین به بعد تولد تو مهمتر از خودمه دیگه 23 ساله میشم عزیزم ...تو بهترین هدیه ی تولدمی امسال امروز 10 هفته و 1 روزته فسقل من   ...
16 بهمن 1392

بدون عنوان

زندگی یعنی چه؟! شعری زیبا از سهراب سپهری شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟   مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست   پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم:   زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟   هیچ! &n...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

خدایا از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد احساس میکنم جمجمه ام با شکوهترین امپراتوری دنیاست      امروز 12 بهمن سال92 ... امروز 9 هفته و 4 روزه که قدم گذاشتی تو زندگی شیرین ما و من تصمیم گرفتم همه ی خاطره های قشنگ بارداریمو برات بنویسم تا روزایی که بیای و شیطونی کنی و لحظه لحظه ی داشتنتو ثبت کنم   
13 بهمن 1392