مهرساممهرسام، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

زندگی یعنی ........

3 ماهه شدی جون دلم

سلام عزیز مامان 2 روز دیگه 3 ماهت تموم میشه و مردی شدی برای خودت حسابی شیرین شدی و با زبون بی زبونی حرف میزنی و میخندی با بابایی حسابی جور شدی وقتی میبینیش دستو پا میزنی و ذوق میکنی چقدر زود 3 ماه گذشت این روزا داره سریع میگذره و دیگه تکرار نمیشه منم تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که ازت کلی عکس و فیلم میگیرم این روزا خیلی سرد شده نگرانم سرما بخوری و همیشه فکر میکنم تب داری دلم نمیخواد این روزا تموم بشه خیلی دوست داریم پسر گلم نفس من امیدوارم همیشه تنت سالم باشه  لبت خندون  و دلت بی غم عکسای 3 ماهگیت       ...
8 آذر 1393

2 ماهگی عشقمون .........

سلام عزیز دلم امروز 2 ماهه شدی عشقم    هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا   اینم چندتا عکس از فسقل مامان اینم مهرسام و عروسک مورد علاقش      اینم 2 ماهگی مهرسام گلی ما ..   پسر گلم حسابی لپی و تو دل برو شدی مامان دوس داره یه لقمه ی چپت کنه هوممممممممممم   عشق مامان 1 هفته ای میشه که دیگه اغون واغون میکنی باهات حرف میزنیم تند تند دستو پا میزنی و با زبون بی زبونی جواب میدی و وقتی برات شعر میخونیم میخندی   الهی فدای خنده هات بشه مامان دیگه اقایییییییییی شدی ماشالله     ...
10 آبان 1393

پسر کوچولوی من

سلام عشق مامان بالاخره بعد مدتها تونستم بیام بس که این روزا درگیر شدم امروز 45 روزته و هنوز یه نی نی فسقلی هستی که الان کنارم لالا کردی قربونت برم مامان شدن خیلی خوب و شیرینه و یه کوچولو سخته که با خندت و نگاهت جبران میشه عزیزم برام خیلی لذت داره نگه داری از تو با اینکه از وقتی مامانی رفته خیلی کم پیش میاد بیکار بشم و استراحت کنم خیلی بامزه و خوردنی شدی کم کم به مامان میخندی تو خونه بغلت میکنم و میگردونمت دقیق به همه چی نگاه میکنی تابلوهارو خیلی دوس داری و خیره میشی بهشون روز به روز تپلی تر میشی مامان جون لپات شده اندازه ی هلوی گنده  و خوشمزه   اینم چند تا عکس از مهرسامیییییییییییییییی &n...
24 مهر 1393

مهرسامم زمینی شد ......

سلام سلام 100 سلام به پسر گلم بالاخره 9 ماه بارداری تموم شد و به سلامت گذشت با همه ی استرسهایی که داشتم دوران شیرین و تجربه ی خوبی بود روز 10 شهریور ساعت 11.15 با وزن 3030 دنیا اومدی و سلامت اومدی بغلمون شکر خدا اسمتو گذاشتیم مهرسام پسر نازم     یعنی :نور جاودان زندگی .پسری از نسل افتاب الان 7 روزته و مثل ماه  لالا کردی همیشه موقع خواب دستتو میزاری زیر سرت الهی قربون اون دستای کوشولوت منم اومدم برات بنویسم ایشالله زودی میام از خاطره ی زایمانم میزارم   راسی از بابا جون بگم که چقدر دوست داره روزای اول خونه بود دائم بغلت میکرد . الان تا بیدار میشی غر میزنی عزیزم حسابی بغلی شدیییییییی ...
17 شهريور 1393

پسر داشتن یعنی...........

پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بت من و انگری برد و باب اسفنجی پسر داشتن یعنی دست نوازش کشیدن محکم رو صورت مادر و گ...
9 شهريور 1393

از طرف مامان برای پسر تو دلش .......فداتشمممممممممم

سلام سلام 100 تا سلام الهی قربونت بشم پسر گلی ی ی ی ی ی  شما هنوز تو دل مامانی و حسابی با لگدات از خجالتم در میای منم کل روز تو خونه تنهام باهات سرگرمم الان 8 ماهو 13 روزه که تو دلمی و چیزی به اخر راه نمونده مامانم از یه طرف استرس زایمان دارم از یه طرف نمیدونم ببینمت چه حالی میشم مامان  با بابایی هر شب میره پیاده روی کلی خسته میشه اخه شما بزرگ شدی حسابی و مامان سنگین شده میدونم دلم برای این روزا خیلی تنگ میشه خیلی دوست داریم عزیزم ایشالله سالم بغلت کنیم خیلی دوس داریم زود ببینیمت بوسسسسسسسسسسسسسس بوسسسسسسسسسس ...
19 مرداد 1393

بازیگوشی های تو دلی.............

سلام عزیزم      سلام عشقم       سلام قربونت برم         سلام وجودم   سلام زندگیه من                 سلام امید من          سلام فدات بشه مامان       چند روز بود تو شکمم اروم بودی منم نگران بودم و بابایی رو هم نگران کردم اما امروز داری جبران میکنی یهو ضربه هایی میزنی حس میکنم پهلومو سوراخ کرد ی هر حالتی که میشینم شما میزنی منو فدات بشم الهیییییییییییی امروز اینقدر ذوق زدم کردی که اومدم از ضربه هات بنویسم وای دلم...
4 مرداد 1393

حس مادرانه..........

سلام عزیزم نور چشم مامان و بابا مامان داره کم کم به روزای اخر بارداری نزدیک میشه دوس داشتم از حس هایی که دارم برات بنویسم شاید فرصت نکنم ماه اخر سر بزنم حدود 50 روز دیگه به دنیا اومدنت مونده نمیدونم چرا  وقتی تند تند تکون میخوری به روزایی فکر میکنم که اومدی بغلم و دلم کلی برای این روزا تنگ میشه پسرم اولین باریه که دارم حس بارداریو و مادر شدنو تجربه میکنم .یه حس عجیبه که نمیشه توضیح داد و یه مرد هیچ وقت نمیتونه درک کنه که چی دارم میگمممممممممممم بارداری مثل یه معجزست .یه انسان تو بدنت شکل میگیره رشد میکنه توی وجودت تکون میخوره و مادر ثانیه به ثانیه با عشق از بچه ی تو شکمش مواظبت میکنه  حس قشنگیه واقعا .حتی ن...
24 تير 1393

پسر ناز مامان و بابا..............

سلام مامان جونی سلام فندقی سلام فسقل مامان پسر ناز مامان بالاخره اتاقتو چیدیم و منتظریم این روزا راحتو زود بگذره و سلامت بیای بغلمون مامانی سنگین شده شبا خواب نداره خیلی هم غرغرو شده ولی همه فدای یه تار موی فندق تو دلیش  امروز وارد32 هفته شدی فدات خییییییییییییییلیییییییییییییییی دوستتتتتتتت داریمممممممممممممممممممممممم عشقم     ...
11 تير 1393