مهرساممهرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

زندگی یعنی ........

سونو ان تی ........

سلام نی نی نازم بالاخره رفتم سونو گرافی ان تی و همه چی خوب بود خداروشکر  منتظر جواب ازمایشم تا برم پیش دکتر راسی دیگه مامانی فهمید چی تو دلش داره یه گل پسر کاکل زری 1 اسفند بود که رفتم برای سونو و با بابا جون فهمیدیم داریم پسر دار میشیم قند تو دلمون اب میشد بهترین لحظه ی عمرم بود لحظه ای که دیدمت خیلی وروجک بودی تند تند تکون میخوردی و با پاهای کوچولوت ضربه میزدی دلم میخواست بوست کنم مامان جونم 51 م م بودی قربونت برم و دقیقا 12 هفته اینم عکس گل پسرم تو 3 ماهگی که تو دل مامانشه ...
8 اسفند 1392

خدایا مواظبش باش .......

سلام جوجه ی مامان امشب خیلی دلم گرفته 4 روز دیگه سونوی ان تی دارم نمیدونم چرا اینقدر بی تابم و حالم خوب نیست ته دل نگرانم قران میخونم تا اروم بشم دوس دارم سریع ببینمت مامانم این روزا هر لحظه تو فکرتم وقتی غذا میخورم .میوه میخورم .اب میخورم .میخوام بخوابم . راه میرم .میرم دوش بگیرم .تو فکرم برات خوبه ؟ مامان جون من مواظبتم.از خدا میخوام مواظبت باشه .تا برم سونو از نگرانی دربیام دوست دارم ...
28 بهمن 1392

تولد مامان بهار ........

سلام فسقل مامان امشب تولد مامانی بود .قشنگترین تولد زندگیم کنار تو و بابایی جونت همیشه کنارم بمونین تا خوشبخترین باشم امشب بابا برای شمام یه کادوی ناز گرفته بود واقعا دستش درد نکنه این کارش خیلی قشنگ بود که فکر فرشتمون بوده اولین خرید بابا رضا برای نازدونمون ...
18 بهمن 1392

اولین نشونه اومدنت .....

نفس مامان اولین نشونه ی اومدنت بی بی چک بود که حتما عکسشو برات میزارم لحظه ای که بی بی چک و گذاشتم دل تو دلم نبود چون باید تو 10 دقیقه مثبت میشد.چشم ازش بر نمیداشتم تا دیدم کم کم داره یه خط محو ظاهر میشه باورم نمیشد چون خیلی محو بود نمیدونستم چیکا کنم؟ خوشحال باشم یا نه؟ اولین کاری که کردم عکس گرفتم و گذاشتم تو نی نی سایت و از دوستام نظر خواهی کردم تا مطمئن بشم هرکی میومد تبریک میگفت من اون لحظه این شکلی بودم و بعدش این شکلی   قصد داشتم بابایی رو غافلگیر کنم اما نتونستم و سریع زنگ زدم بهش و گفتم اونم خیلی خوشحال شد و گفت عصر میریم ازمایش .......خیلی روز خوبی بود عزیز دلم با اومدنت زندگیمونو شیرین تر کردی عشقم ...
16 بهمن 1392

مثبت شدن جواب ازمایش

سلام عزیز دلم  فداتشم که اصلا اذیت نمیکنی مامانتو امروز میخوام ادامه ی روزی رو بگم که بی بی چک گذاشتم و قرار شد عصر بریم ازمایش تا خیالمون از اومدنت راحت بشه باباجون از سر کار اومد ناهار خوردیم رفت استراحت کنه .....منم زنگ زدم ازمایشگاه و وقت گرفتم ساعت 5 بابایی رو بیدار کردم تا بریم خیلی استرس داشتم ته دلم نگران بودم ساعت 5.30 ازمایشو دادم گفت 1 ساعت دیگه حاضر تموم این یه ساعتو دعا میکردم که مثبت باشه با بابا رفتیم دور بزنیم تا جواب حاضر بشه و زودی برگشتیم من نتونستم برم جوابو بگیرم به بابا رضا گفتم خودت برو رفت وقتی داشت به ماشین نزدیک میشد میخواستم بیهوش بشم .نشست تو ماشین خوشحال بود اگه عدد بتا بالاتر از 25 میبود جواب م...
16 بهمن 1392

اولین عکس فرشته ی ما .....

سلام عشق مامان بعد از این که جواب ازمایشم مثبت شد وقت دکتر گرفتم. اونم برام نوشت که 2 هفته بعدش برم سونو گرافی و برای اولین بار ببینمت و صدای قلبتو بشنوم  این 2 هفته هر لحظه بانگرانی گذشت ولی اون روز اروم بودم انگار میدونستم همه چی خوبه .28 دی بود روز سونوگرافی ... وقتی دکتر داشت صفحه ی مانیتور و نگاه میکرد یکم ترسیدم ولی یهو گفت امبریوی زنده ...با اینکه چیزی نمیفهمیدم ولی تا کلمه ی زندرو شنیدم خندیدم و خدارو شکر کردم یهو دکتر گفت گوش کن و صدای قلبتو گذاشت خیلی قشنگ بودتعداد ضربان قلبت 138 تا بود فداتشم من... سریع از اتاق اومدم بیرون و بابا جونت پرسید چی شد ؟وقتی منو این شکلی دید خوشحال شد و سریع برگه ی سونو رو گرفت و ...
16 بهمن 1392

هر لحظه به فکرتم ........

سلام عشق مامان و بابا وای ی ی عزیز دلم نمیدونی چقدر بهت فکر میکنم این روزا ... چقدر بی تابم بدونم دخملی یا پسر کاکل زری هر چی که هستی نبض زندگیه منو باباجونتی راستی مامانی پس فردا تولدمه .هرسال همیشه تو فکر روز تولدم بودم ولی امسال زیاد برام مهم نیست چون تورو دارم و ازین به بعد تولد تو مهمتر از خودمه دیگه 23 ساله میشم عزیزم ...تو بهترین هدیه ی تولدمی امسال امروز 10 هفته و 1 روزته فسقل من   ...
16 بهمن 1392