مهرساممهرسام، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

زندگی یعنی ........

هفته ی 20 و اولین تکونای عشقم...........

سلام نور چشم مامان چند روزی نبودم رفته بودم استراحت  اما الان اومدم از بازیگوشیات بگم 10 روزی هست که پاهای کوچولوتو حس میکنم  عشقم که  به شکم مامان ضربه میزنی. بعضی وقتام نمیدونم دوس داری بازی کنی یا از چیزی ناراحتی خیلی محکم میشه حرکتات.. الهی قربونت برم همیشه سالم باشی مسیحای من راسی امشب شب تولد باباجونه که داره وارد  29  میشه ایشالله هزار ساله بشه کنارمون بعضی وقتا اونم دستشو میزاره و حرکتاتو حس میکنه خیلی لذت بخشه هربار تکون میخوری تو دلم فقط خدارو شکر میکنم به خاطر اینکه سالمی و بازیگوش خیلی دوست داریم همه ی دارو ندارمونی عاشقتم پسرم ...
2 ارديبهشت 1393

سونی انومالی.........18 هفته و 4 روز که تو دل مامانی

سلام فسقل مامان امروز با بابا جون اومدیم و دیدیمت خیلی ناز بودی پسرم خیلی اروم دستاتو تکون میدادی و سالم بودی خدایا شکرت یه لحظه انگشتتو کردی تو دهنت و دکتر شکار کرد و عکس گرفت ای کلک مامان گرسنه بودی اینم مسیحا جون در حال خوردن انگشت کوشولوش   الهی مامان فدات بشه بیشتر عاشقت شدیم خیلی شیرینی  دکتر قطعی جنسیتتو گفت و من میخوام از امروز شمارو رو به اسم انتخابیمون صدا بزنم مسیحا جونم هوراااااااااااااااااااااا پسرم  260 گرم بودی .18 هفته و 3 روز     ...
16 فروردين 1393

عشق مامان .........

سلام زندگیه مامان الهی قربونت بشم من عزیز دلم فردا نوبت سونوی انومالی دارم خیلی خوشحالم یه کوچولو هم نگران تا حالا تجربه نداشتم احساس میکنم خیلی جالب باشه الان 18 هفته و 3 روزه که تو دل مامانتی پسرم ولی هنوز مامانی حرکتاتو حس نمیکنه راسی بابا جون 5 روزی پیشمون نبود رفته بود یه مسافرت کاری برات 2 تا لباس ناز سوغاتی اورده عاشقشونم هنوز خرید نکردم برات واسه همین خیلی این لباسارو دوس دارم وای ی ی ی ی نمیدونی چقدر دوست دارم بخداااااااااااااااا عاشقتم پسرم عاشقتم   اینم سلیقه ی بابایی خیلی سلیقش خوبه اگه بد بو که منو انتخاب نمیکرد ا ...
16 فروردين 1393

روزهای اخر از سال ........92

سلام گل پسر مامان خوبی؟ قربونت برم که تو دل مامان افتاب بالانس میزنی مامان جونم 3 روز دیگه سال 92 تموم میشه و عیده هورررررررراااااا و امشب 4 شنبه سوری سال خوبی بود چون امسال شما اومدی توی دلم 3 روز پیش دوباره رفتیم سونو گرافی تا مطمئن بشیم فرشتمون پسره که بععععععله یه پسر شیطونی هر وقت میام سونو شما در این حالتی با بابا جون خیلی مواظبتیم و دوس داریم زودی بیای پیشمون بدون عاشقتیم ...
27 اسفند 1392

سونو ان تی ........

سلام نی نی نازم بالاخره رفتم سونو گرافی ان تی و همه چی خوب بود خداروشکر  منتظر جواب ازمایشم تا برم پیش دکتر راسی دیگه مامانی فهمید چی تو دلش داره یه گل پسر کاکل زری 1 اسفند بود که رفتم برای سونو و با بابا جون فهمیدیم داریم پسر دار میشیم قند تو دلمون اب میشد بهترین لحظه ی عمرم بود لحظه ای که دیدمت خیلی وروجک بودی تند تند تکون میخوردی و با پاهای کوچولوت ضربه میزدی دلم میخواست بوست کنم مامان جونم 51 م م بودی قربونت برم و دقیقا 12 هفته اینم عکس گل پسرم تو 3 ماهگی که تو دل مامانشه ...
8 اسفند 1392

خدایا مواظبش باش .......

سلام جوجه ی مامان امشب خیلی دلم گرفته 4 روز دیگه سونوی ان تی دارم نمیدونم چرا اینقدر بی تابم و حالم خوب نیست ته دل نگرانم قران میخونم تا اروم بشم دوس دارم سریع ببینمت مامانم این روزا هر لحظه تو فکرتم وقتی غذا میخورم .میوه میخورم .اب میخورم .میخوام بخوابم . راه میرم .میرم دوش بگیرم .تو فکرم برات خوبه ؟ مامان جون من مواظبتم.از خدا میخوام مواظبت باشه .تا برم سونو از نگرانی دربیام دوست دارم ...
28 بهمن 1392

تولد مامان بهار ........

سلام فسقل مامان امشب تولد مامانی بود .قشنگترین تولد زندگیم کنار تو و بابایی جونت همیشه کنارم بمونین تا خوشبخترین باشم امشب بابا برای شمام یه کادوی ناز گرفته بود واقعا دستش درد نکنه این کارش خیلی قشنگ بود که فکر فرشتمون بوده اولین خرید بابا رضا برای نازدونمون ...
18 بهمن 1392

اولین نشونه اومدنت .....

نفس مامان اولین نشونه ی اومدنت بی بی چک بود که حتما عکسشو برات میزارم لحظه ای که بی بی چک و گذاشتم دل تو دلم نبود چون باید تو 10 دقیقه مثبت میشد.چشم ازش بر نمیداشتم تا دیدم کم کم داره یه خط محو ظاهر میشه باورم نمیشد چون خیلی محو بود نمیدونستم چیکا کنم؟ خوشحال باشم یا نه؟ اولین کاری که کردم عکس گرفتم و گذاشتم تو نی نی سایت و از دوستام نظر خواهی کردم تا مطمئن بشم هرکی میومد تبریک میگفت من اون لحظه این شکلی بودم و بعدش این شکلی   قصد داشتم بابایی رو غافلگیر کنم اما نتونستم و سریع زنگ زدم بهش و گفتم اونم خیلی خوشحال شد و گفت عصر میریم ازمایش .......خیلی روز خوبی بود عزیز دلم با اومدنت زندگیمونو شیرین تر کردی عشقم ...
16 بهمن 1392

مثبت شدن جواب ازمایش

سلام عزیز دلم  فداتشم که اصلا اذیت نمیکنی مامانتو امروز میخوام ادامه ی روزی رو بگم که بی بی چک گذاشتم و قرار شد عصر بریم ازمایش تا خیالمون از اومدنت راحت بشه باباجون از سر کار اومد ناهار خوردیم رفت استراحت کنه .....منم زنگ زدم ازمایشگاه و وقت گرفتم ساعت 5 بابایی رو بیدار کردم تا بریم خیلی استرس داشتم ته دلم نگران بودم ساعت 5.30 ازمایشو دادم گفت 1 ساعت دیگه حاضر تموم این یه ساعتو دعا میکردم که مثبت باشه با بابا رفتیم دور بزنیم تا جواب حاضر بشه و زودی برگشتیم من نتونستم برم جوابو بگیرم به بابا رضا گفتم خودت برو رفت وقتی داشت به ماشین نزدیک میشد میخواستم بیهوش بشم .نشست تو ماشین خوشحال بود اگه عدد بتا بالاتر از 25 میبود جواب م...
16 بهمن 1392

اولین عکس فرشته ی ما .....

سلام عشق مامان بعد از این که جواب ازمایشم مثبت شد وقت دکتر گرفتم. اونم برام نوشت که 2 هفته بعدش برم سونو گرافی و برای اولین بار ببینمت و صدای قلبتو بشنوم  این 2 هفته هر لحظه بانگرانی گذشت ولی اون روز اروم بودم انگار میدونستم همه چی خوبه .28 دی بود روز سونوگرافی ... وقتی دکتر داشت صفحه ی مانیتور و نگاه میکرد یکم ترسیدم ولی یهو گفت امبریوی زنده ...با اینکه چیزی نمیفهمیدم ولی تا کلمه ی زندرو شنیدم خندیدم و خدارو شکر کردم یهو دکتر گفت گوش کن و صدای قلبتو گذاشت خیلی قشنگ بودتعداد ضربان قلبت 138 تا بود فداتشم من... سریع از اتاق اومدم بیرون و بابا جونت پرسید چی شد ؟وقتی منو این شکلی دید خوشحال شد و سریع برگه ی سونو رو گرفت و ...
16 بهمن 1392